سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 94 اردیبهشت 7 , ساعت 7:57 عصر

در دست من فتاده زجبریل شه پری
تا پر کشم به اوج ثریّا از این ثری   
گر حوض کوثرم بشود جوهر قلم

یابم زغیب مدح علی را توانگری
گر مرتضی مرا به غلامی
کند قبول
گیرند جمله پادشهانم به سروری
ای سر کردگار ، که در جمله روزگار
تنها درون کعبه ترا زاده مادری
چون خانه زاد کعبه و بیت و حرم تویی

بی شک تویی که محرم اسرار داوری
کعبه مطاف خلق و تو را گشت زادگاه
گویا تویی که معنی هر حجّ اکبری
بودی نخست مؤمن وفرمود مصطفی
بعد از نبی تو مرتضی بر خلق رهبری
ناد علی ندای خدا بر محمّد است
چون حامی نبوّت و نفس پیمبری
گردیده در نماز تو نازل چو إنّما
بعد از نبی تو مُظهِر الله اکبری

ای پایه ولایت و معیار دین حق
حق با تو شد همیشه و با حق برابری
شاگرد درس مکتب توحید تو ملک
خدمتگزار خانه ی ایمان تو پری

ای مانده در شگفت زتو لیلةالمبیت
ای عاجز از وجود تو طوفان صرصری
با آنکه هل أتی است گواهی به مهر تو
دنیا ندیده چون تو بمیدان دلاوری

در مهر و قهر چون تو کجا دیده روزگار

یار ضعیف و دشمن جان ستمگری
در روز مهر یاور ایتام عالمی

در روز قهر غالب صد فوج لشکری

مغلوب تست مرحب و عمرو بن عبدود
غالب تویی که فاتح دژهای خیبری
اوصاف دادگر زتو پیداست یا علی

بر کشتی عدالت اسلام لنگری
دست عقیل شاهد عدل امامت است
درداد تو اثر ننماید برادری
خیرالبریّه آیت حسن و کمال تست
فرموده حق که از همه مخلوق بهتری
ای شاه لو کُشِف نفزاید یقین تو

گر پرده افکند ز رُخَش چرخ چنبری
فرمود مصطفی که چو من شهر دانشم

یا مرتضی تویی که به آن شهرچون دری
گر کس به شهر دانش من یک سفر کند

بر باب آستان تو ساید یقین سری
چون تو مبیّنی به کتاب خدا دگر
بی تو کتاب نیست مگر غیر دفتری

دین بی تو ناتمام و رسالات بی ثمر
نبود خدا رضای به دین و پیمبری

اکمال دین احمد و اتمام نعمتی
پایان نگشته بی تو نبی را پیمبری
روز غدیر شادی ابلاغ إنّماست
بعد از خدا و مصطفی بر خلق مهتری
حیدر ولای غیر تو اوج ضلالت است
فرمود ذوالجلال که بر قوم سروری
در هر سجیّه ره به کمال تو بسته است
چون در خصال نیک زپندار برتری
آیینه تمام نمای جمال حق

مرآت حق نمایی و مشکوة انوری
گر حق نمی نمود تو را خلق یا علی
هرگز نبود فاطمه در فکر همسری
جز تو که را خدای حسن داد یا حسین

یا همچو زینبین تو نستوه دختری
نوری به مدح یار سزاوار گشته ای

ورنه علی کجا و تو از ذرّه کمتری

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ